این سوالی بود که ویکتور فرانکل(روان شناس معنا درمانگر)از بعضی مراجعانش که از افسردگی و بعضی بیماریها رنج می بردند می پرسید.
جواب شما به این سوال چیست؟لطفا جوابش را برای خود بنویسید:
بنظر می رسد مهمتر از داشتن هدفی در زندگی، داشتن معنایی در زندگیست. معنایی که ما را از احساس پوچی نجات دهد. و البته که این تنها عملکرد معنا نیست. وقتی معنایی برای زندگی مان داشته باشیم، کمتر دچار نشانه های بیماری از جمله افسردگی و اضطراب مرضی می شویم. کسی که معنا و دلیلی برای زندگی خود دارد، علت مبارزه کردنش را در برابر سختیها و مشقت ها می داند، علت تلاش کردنهایش را می داند. پس می خواهد که زنده بماند و زندگی کند و در جهت زندگی بهتر تلاش کند و روحیه مبارزه جویانه مثبت با سختی ها را دارد. شاید یکی از معانی معنا، داشتن دلیلی برای زندگی باشد. و این دلیل زندگی همان چیزیست که ما بخاطرش دوست داریم زنده بمانیم و زندگی کنیم. شاید معنای زندگی عاشقی معشوقش باشد و معنای زندگی مادری فرزندش و شاید معنای کسی در تلاش برای رسیدن به یک رویا باشد و شخصی دیگر در لذت بردن هر چه بیشتر از فرصت کوتاهی که بنام زندگی در اختیارش قرار داده شده و شخصی دیگر رشد و آگاهی و بیداری و شخصی دیگر صرفا حضور در این دنیا را معنای زندگی خود بداند.
معناهای مختلف، ویژگی های متفاوت دارند. اگر معنای زندگی والدی، فرزندش باشد که بنظر می رسد خیلی از اوقات هم همین طور است، پس این والد، معنای زندگی خود را به شرایط فرزندش پیوند داده است. یعنی اینکه اگر فرزندش به هر دلیلی او را مایوس کند یا روزی از دنیا برود، شخص والد مستاصل می شود و ممکن است به پوچی برسد و دلیلی برای ادامه زندگی نیابد، پس انگیزه ای برای تلاش بیشتر در جهت زندگی بهتر و سالمتر نداشته باشد. و کم کم بسمت ناسلامتی و افسردگی و حتی بیماری های جسمی برود. معنای زندگی اصیل از طریق ندای درونی دریافت می شود. معنای زندگی ما چیزی خارج از ما نیست، این ماییم که به زندگی خودمان معنا می دهیم. هر چقدر آرام تر می شویم معنایی که به زندگی مان می دهیم، ژرفتر و رشد دهنده تر و اصیل تر خواهد بود. باید ببینیم زندگی از ما چه می خواهد؟ چه چیزی در این دنیا می تواند فقط بدست ما رقم بخورد؟ چه اتفاق منحصر به فردی می تواند فقط توسط ما بیفتد؟ برای یافتن معنای منحصر به فرد زندگی خود، می توانیم همین سوالات بالا را گاه گاهی از خود بپرسیم. شاید هم این سوال کمک کننده ای باشد که، ما متولد شده ایم که چه نقشی را در این جهان ایفا کنیم که تا کنون ایفا نشده و نخواهد شد و فقط ما مسئول ایفای آن هستیم؟
پیشنهاد میکنم یک روز نسبتا آرام را انتخاب کنید و به مدیتیشن بپردازید و در هنگام مدیتیشن یکی از سوالات بالا را از خود بپرسید و تکرار کنید. اگر روش اجرای مدیتیشن را نمی دانید می توانید آن را در اینترنت سرچ کنید. تمرین فوق را هر از گاهی اجرا کنید. نتایجش راهنمای شما خواهد بود.
بیاد داشته باشید که گاهی معنای زندگی خود را در سطح آگاهی خود نمی دانیم اما در سطح ناهشیار با آن معنا زندگی می کنیم و مدیتیشن یکی از راههای به سطح آوردن ناخودآگاه ماست.
ما می توانیم چندین معنای مختلف داشته باشیم با اولویت های مختلف. و حتی گاهی این معناها بسته به زمان و مکان تغییر می کنند. جالب است بدانید در پژوهش ها نشان داده شده است که توانایی یافتن معنی در زندگی برای اقشار مختلف جامعه تقریبا به یک میزان است. پس شما از هر قشری از جامعه که باشید توانایی یکسانی در معنا دادن به زندگی خود دارید.
نکته قابل تامل معنا درمانی فرانکل این است که یافتن معنایی برای رنج خود را ژرف ترین معناها می داند. البته رنجی که ناگزیر است. براستی مگر گریزی از رنج و درد و مرگ هست؟!
مگر غیر از این است که همه ما روزی ناچاریم مرگ عزیزترینهایمان را ببینیم؟ هجران هایی را شاهد باشیم؟ دردها و غم های طاقت فرسایی را تحمل کنیم؟ و در پیری منتظر مرگمان بمانیم؟ همینجاست که معنا درمانی شبیه پیر فرزانه ای دست بر شانه ات می گذارد و در گوشت نجوا می کند: تو تنهایی و هیچکس را جز خودت یارای کمک کردن به تو نیست. اما من اینجا هستم تا تو معنای این رنج را بیابی و با آرامش تحملش کنی، تا این رنج، دردی شیرین برای تو باشد. شبیه زن آزادیخواهی که در زندان شکنجه می شود و انتخاب می کند که اعتصاب غذا کند. او درد می کشد اما آرام است، او رنج می برد اما برای رنجش معنایی عمیق دارد. او رنجش را با طیب خاطر در آغوش می کشد. او در رنج است اما اگر آزادش کنند دوباره به فعالیتهای آزادی خواهانه اش ادامه می دهد و بسمت این رنج حرکت می کند. چرا؟! چون او معنایی برای رنجش دارد. او مسیر رشد و بیداری خود و هزاران زن بعد از خود را در این رنج می بیند. او در خیالش زنان بعد از خود را در آغوش گرفته و با آنان عشق بازی می کند…
آری انسانها درد و رنجی را که معنایی و هدفی پشت آن نهفته باشد با میل خود تحمل می کنند و حتی تحمل آن را شیرین حس می کنند و احساس ارزشمندی می گیرند.
اگر در حال حاضر رنج ناگزیری را در زندگی خود احساس می کنید چه معنایی در پس این رنج شما نهفته هست؟ چطور می توانید به آن معنا دهید تا با آن آرام باشید. لطفا بنویسد
سوال بالا به این معنی نیست که لزوما هر کسی در هر زمان رنجی متحمل می شود. اما می تواند به این معنا باشد که هر کسی در طول عمرش با رنج های ناگزیری مواجه خواهد شد. اگر شما الان در رنج یا مصیبت یا سختی ای هستید، بدانید این طبیعت زندگیست و این چالش شماست و فرصتی برای رشد شما. لطفا برای این چالش معنایی بیابید. اما به واژه (ناگزیر) که بعداز کلمه رنج آورده می شود دقت کنید. چرا که خیلی از رنج ها قابل رفع هستند و ماندن در آن ها یک خودآزاری محسوب می شود.
هر جا سخن از معنا درمانی هست این دو جمله فوق العاده نیچه بسان پرچم های معنا درمانی قد علم میکنند.
(( کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی آن خواهد ساخت))
و
((هر آنچه مرا نکشد، قوی ترم می کند))
۰ Comments